جايگاه زبان و ادبيات ترکي

جايگاه زبان و ادبيات ترکي

  1- مدخل:                                                                                                    

  زبان ترکي که زبان عمومي ملتهاي ترک زبان ميباشد به لحاظ کثرت متکلمين آن در جهان پس از زبانهاي چینی،هندي، انگليسي و  اسپانيایـي در جايگاه پنجم قرار ميگيرد. پس از فروپاشي نظام شوروي سابق و کسب استقلال تعدادي از ملتهاي ترک زبان، اهميت زبان ترکي نيز در سطح جهاني بطور محسوسي افزايش يافته است. نمايندگان اين ملتها بدنبال سپري شدن دوران يک جدایی غير منطقي که از سوي استعمارگٌران تحميل شده بود، به برقراري روابط تنگاتنگي با يکديگر اقدام نموده،  با برگزاري سمينارها و کنگره هاي گوناگون در جهت تفاهم هرچه بيشتر و ارزيابي شايسته تراز تاريخ و ارزشهاي معنوي مشترک خويش گامهاي قابل توجهي برداشته اند. اما عليرغم اين گامهاي مثبت، هنوز تا احراز جايگاه شايستهٍ خودمان درسطح جهاني و شناختن و شناساندن تاريخ واقعي،  ريشه يابي زبان و فرهنگ غني و باستاني مشترکمان راه درازي در پيش داريم. متأسفانه ما هنوز حتي نتوانسته ايم با کارهاي بسيار ارزشمند و بي بديل دانشمندان و محققين اروپایـي که سرتاسر حيات خودرا صرف آموختن زبان، ادبيات، ميتولوژي و ديگر جنبه هاي تمدن چند هزارساله مان نموده اند آنطورکه بايدوشايد آشنا بشويم.

 دانشمنداني چون رادلف و وامبري در نيمه هاي قرن گذشته و در شرايط فقدان وسایـط نقليهٍ مناسب ،سرتاسر ترکستان را با گاري و اسب و شتر و چه بسا با پاي پياده قدم به قدم گشته و کارهاي عظيم و شايان تقديري چون: گردآوري بسياري ا ز گنجينه هاي معنوي و برشتهٍ تحرير درآوردن آثارگوناکون فولکلوريک بويژه باورهاي مذهبي و ميتولوژي زيبا وارزشمندمان، تحقيق علمي در لهجه هاي مختلف زبان ترکي و خلق آثار فناناپذير در زمينهٍ ويژگيهاي زبان ترکي ازجمله ريشه يابي واژه ها و گرامر آن، ترجمهٍ آثار ادبي ترکي به زبانهاي اروپا یـي و ارائه تحليلهاي علمي جهت شناساندن آن در سطح جهاني و همچنين امر خطير قرائـت و ترجمهٍ کتيبه هاي غني “ارخون-يني سئي” از خط و زبان اويغوري... را تحقق بخشيده اند.بقول معروف “قدر زر زرگر شناسد، ...”.

 متأسفانه ملتهاي ترک زبان ترکستان، آذربايجان و قفقاز که طي قرون و اعصار متمادي درتمامي حوادث تاريخي و حيات مادي و معنوي بخش اعظم دنيا نقش تعيين کننده داشتند، در طول 4-3 سدهٍ اخير، درست در دوران خيزش علمي و فرهنگي اروپا، تحت استيلا و فشارهاي غير انسانی استعمارگران روسي، چيني و اروپایی و همچنين حکومتهاي نوکرصفت محلي ساخته و پرداختهٍ آنان ، سياهترين دوران تاريخي خودرا گذرانده اند که هنوز نيز به درجات مختلف ادامه دارد .درست در چنين دوراني و در راستاي اهداف پليد استيلاجويانه و غارتگرانه بود که برطبق نقشه هاي محيلانه و مزورانه و با بکارگيري کليهٍ امکانات و تجربيات استعمارگرانه شان، بتدريج مارا با تاريخ ،  ادبيات و کليهٍ ارزشهاي معنوي خودمان تا آنجا که ميتوانستند بيگانه کردند. از سوي ديگر سعي کردند تا در شعور ملي مان از زبان و ادبيات و فرهنگهاي بيگانه تصورات کذایی برترنما ايجاد نمايند.متاسفانه بخشا نيز در اجراي نيات ضد انساني شان ناموفق نبوده اند. امروزه بيماري خود کم بيني و کرنش درمقابل فرهنگهاي بيگانه، حتي برخي زبانهاي بي اصل و ريشه گريبانگير بخشي از روشنفکران ما ميباشد. درحاليکه واقعيت امر از اساس ديگرگونه است. زبان ترکي از ديد زبانشناسان،  زبانيست بغايت زيبا و اصيل که ريشه اش به هزاران سال پيش مي رسد. فرهنگ و ادب دنياي ترک بسيار باستاني و مشحون از اومانيزم ، عدالتخواهي و احترام به شخصيت و حقوق ملتهاي ديگر ميباشد. در رابطه با احترام به حقوق زن در بين ترکها که خود معيار مهمي جهت سنجش درجهٍ تمدن ملتهاست،  تنها ذکر اين واقعيت کفايت ميکند که علاوه بر شيرزناني چون “تومارخانم” که  کورش استيلاگر را در يک جنگ عادلانه و پيروزمندانهٍ تدافعي در حوالي رود جيحون از پاي درآورد(9.ص-6) ، اولين سلاطين و رهبران زن دنياي اسلام چون “ترکان خاتون” همسر ملکشاه سلجوقي(1072م.) ، “راضيه سلطان” (دردهلي-1236م.) و “شجره الدر”(درقاهره-1250م.) همگي از خانمهاي ترک ميباشند(19و18.ص-7). به تصريح سياحان مشهوري چون ابن فضلان و گرديزي: ؛درميان اغوزان نه زنا شايع بود و نه غلامبارگي، اساسا زنان ترک عفيف ترين زنان بلاد اسلامي شناخته شده اند. همچنين V. Langlois  که در قرن 19ميلادي در بين ترکمنهاي جنوب ترکيه بوده است، تحت تاٍثير آزادي و آزادگي زنان ترکمن مينويسد که ترکمنها درميان خلقهاي خاورنزديک از همه متمدنترند.؛(46.ص-8)

 پرواضح است که اينهمه خصائل و منشهاي برجسته تصادفي نبوده بلکه محصول يک تمدني ريشه دار و باستاني ميباشد و اين خود با توجه به وضع رقت بار و شرمآور زنان درميان برخي جوامع اسلامي در آستانهٍ قرن بيست ويکم، واقعا واي بساجاي غرور و افتخار دارد. 

 2-ريشهٍ زبان ترکي و جايگاه آن در بين ديگر زبانها:

   “زيبایی و کمال زبان ترکي تا بدان پايه است که جايگاه آن حتي از زبان عربي که گفته ميشود: “گويا از طرف زبانشناسان زبده اي ساخته و پرداخته شده سپس جهت استفاده در اختيار آنان قرار گرفته است” نيز شامخترميباشد.”

                               ( VII.ص-1) Hermann Vambery

   “ابزار گرامري زبان ترکي چنان منظم و قانونمند، چنان کامل ميباشد که اين تصور را به ذهن متبادر مي نمايد که شايد بنا به رهنمود يک فرهنگستان، از سوي زبانشناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارائه شده باشد...                                                                                   

  زمانيکه ما زبان ترکي را با دقت و موشکافي مي آموزيم، با معجزه اي روبرو ميشويم که خرد انساني در عرصهٍ زبان از خود نشان داده است.

                                              (137.ص-11)و(1.ص-13) Max Müller

                                                                         

حال به بينيم جايگاه امروزي زبان زيبا و مکملمان که از سوي آگاهان اروپایی اينگونه مورد ارزيابي قرار گرفته کجاست و درميان کداميک از گروه زبانهاي خويشاوند قرار ميگيرد؟

  امروزه در علم زبانشناسي کليهٍ زبانهاي شناخته شدهٍ دنيا، يعني اعم از زبانهایی که اکنون بدانها تکلم ميشود و نيز زبانهایی که تعلق به سده ها و هزاره هاي پيشين داشته اما از طريق کتيبه ها وديگر اسناد پايا به روزگاران ما رسيده است، در سه گروه اساسي خويشاوند زيرين قرار ميگيرد:

 

يکم- زبانهاي ترکيبي(Flektiv):

  وجه تمايز اصلي اين گروه زباني در اينست که “لغات ريشه” ضمن حفظ معني اصلي خود، در جايگاههاي مختلف گرامري به اشکال گوناگوني درمي آيد. مثلا عبارت in nomine Patris  را درنظر ميگيريم. لغت  nomineاز  nomenنشاٍت گرفته و پسوند ;e; نشانگر رابطهٍ اين لغت با حرف اضافهٍ  ;in;مي باشد. Patris  نيز تغييرشsل يافتهٍ  Paterدر وضعيت مفعولي(مفعول باواسطه) ميباشد. پسوند  ;is;در اينجا رابطهٍ مبتدا و خبر را نشان ميدهد. چنانچه مي بينيم کلمات ريشه در وضعيتهاي مختلف گرامري تغيير ميکند. اين تغيير گاها تاحديست که تشخيص رابطهٍ آن با شکل اصلي کلمه به سادگي امکان پذير نميباشد. مثلا رابطهٍ بين gehen  با ging,gegangen در زبان آلماني و همچنين رابطهٍ بين مصدر “رفتن” با کلمات “رو” و “مي روم” در زبان فارسي امروز. زبانهاي هندواروپایی امروز و نيز زبان لاتين قديم به اين گروه خويشاوند تعلق دارند.

                                                        

دوم- زبانهاي التصاقي(Agglutinativ) :                                                       

در اين گروه از زبانها پيوندها اغلب بصورت پسوند يکي پس از ديگري به لغات ريشه پيوسته،  وظيفهٍ  (funktion) مواد فلکتيو در زبانهاي هندواروپایی را انجام ميدهد. وجه تمايز ديگر اين زبانها نسبت به گروه زبانهاي ترکيبي در اينست که لغت ريشه در وضعيتهاي مختلف گرامري اصلا تغيير نميکند. مثلا کلمهٍ ترکي ev(خانه) با پذيرفتن پسوند im بصورت evim (خانهٍ من) و با التصاق پسوند ديگر ler بصورت evlerim (خانه هاي من) درمي آيد. درحاليکه مفاهيم گرامري فوق در زبانهاي هندواروپایی، همانگونه که در بالا مشاهده کرديم، به کمک حروف اضافه، ضماير و همچنين دگرگوني هاي زياد در لغات ريشه بيان ميگردد.

  در اين گروه زباني خويشاوند، زبانهاي اورال-آلتاي(ترکي، مغولي، کره اي، ژاپني...)، فين-اوغور(فنلاندي، مجاري...) و دراويدي(در شبه قارهٍ هند امروزه حدود 200ميليون نفر به اين زبان تکلم ميکنند و در بعضي از کشورها چون تاميل و آندرا پراداش زبان رسمي ميباشد. دراويديهاکه بنيانگذاران تمدن هندوستان بوده اند بعدها با ورود آريایی ها، توسط آنان به جنوب اين شبه قاره رانده ميشوند). از زبانهاي قديمي نيز زبان سومري و ايلامي به اين گروه خويشاوند تعلق دارد.

 

سوم- زبانهاي هجایی(Isolierenden Sprachen) :

      در اين گروه زباني لغات نه مانند زبانهاي ترکيبي تغييرشکل ميدهند و نه مانند زبانهاي التصاقي با پذيرفتن پسوندهاي گوناگون مطول مي شوند. در اينگونه زبانها جملات از مجموعهٍ لغات جداگانه اي که بدنبال هم مي آيند و يا دقيقتر، ازطريق چيده شدن لغات ريشهٍ جدا از هم در کنار يکديگر تشکيل مي گردد...  نمونهٍ مشخص اينگونه زبانها،  زبان چيني کلاسيک ميباشد.

 چنانکه مي بينيم جايگاه زبان ترکي در گروه زبانهاي التصاقي قرار داشته، با زبان سومري(اولين زبان مدني شناخته شدهٍ دنيا) خويشاوند ميباشد. اين زبان از 5000 سال پيش به اينسو از طريق نگاشته شدن به خط ميخي که خود ايجادگر آن بوده اند، از نابودي نجات يافته وبه روزگاران ما رسيده است. قرار گرفتن زبانهاي سومري و ترکي در يک گروه زباني، ديگر دربين سومرشناسان واقعيت بي چون و چراییست. اما علاوه براين دانشمنداني چون فريتس هوممل، ن. پوپه، آ. زاکار، س. اولژاس ... در پيوند نزديک زبان ترکي و سومري پاي ميفشارند و بعضا نيز زبان سومري و ايلامي را پروتوترک(پيش ترک) مينامند. آشنایی با واقعيتهاي فوق الذکر براي ما جاي هيچگونه ابهام و تعجبي نخواهد گذاشت که چرا زبانشناسان و محققين اروپایی از کمال ، زيبایی و سلاست زبان ترکي چنان ارزيابي ستايشگرانه اي ارائه ميدهند. اما پر واضح است که معماران اين بناي شگفت انگيز معنوي کساني جز نياکان فرزانه مان نميباشند. نه زبان عربي و نه زبان ترکي که زيبایی و کمال آنها زبانزد خبرگان ميباشد، با سفارش هيچ آکادمي و با خلاقيت هيچ آکادميکي بوجود نيامده است. حتي اگر چنين امري نيز ممکن فرض شود، آکادميکهاي آن کساني جز خود ترکها و عربها نميتواند باشد. زبان ترکي طي هزاران سال در آکادمي بيکران ملتهاي ترک زبان ساخته و پرداخته شده، محصول و عصارهٍ نبوغ و خلاقيت نسلهاي بيشمار ميباشد که بمثابه پرارج- ترين و مقدس ترين ميراث بدست ما سپرده شده است. برماست که شايستهٍ چنين ميراث پاکي باشيم و آنرا چون مردمک چشمانمان حفظ نموده بر غنا و زيباییش  بيافزاییم. از آنجاییکه در رابطه با قدمت زبان و ادبيات ترکي و رابطهٍ آن با زبان و ادبيات سومري و همچنين رابطهٍ تاريخي ترکمنستان و مزوپوتاميا(بين النهرين) در نظر دارم يافته هاي خودم را طي کتاب ويژه اي در اختيار علاقه مندان  قرار دهم، در چارچوب اين مقاله به اشارات زيرين بسنده ميکنم.

  زبان سومري همانگونه که در بالا اشاره کرديم، از بين زبانهایی که ما ميشناسيم چه به لحاظ گرامري و چه به لحاظ همساني واژگان به زبان ترکي بسيار نزديکتر ميباشد. مثلا در زبان سومري نيز مانند زبان ترکي، حالات مختلف گرامري بدون آنکه لغات ريشه تغييري بکند با التصاق(چسباندن) پسوندهاي گوناگون نشان داده ميشود. بعنوان مثال E(eکشيده) در زبان سومري يعني“خانه” و در زبان ترکي ev ميباشد. حال اين کلمه را در حالت مفعولي(مفعول باواسطه) در زبانهاي سومري، ترکي و فارسي امروزي با يکديگر مقايسه ميکنيم:  در زبان سومري e-ta ، در زبان ترکي ev-den  و در زبان فارسي “از خانه”  و يا در زبان سومري e-da,e-a  ،  در زبان ترکي ev-de,eve  و درزبان فارسي “در خانه، به خانه” .                                                   

 چنانچه مي بينيم حالت گرامري فوق در زبانهاي ترکي و سومري تقريبا عين هم بوده و شباهتي به گرامر فارسي ندارد. زيرا در زبان فارسي وظيفهٍ پسوندهاي ترکي-سومري را حروف اضافه انجام ميدهد. اگر اين مقايسه را باديگر زبانهاي هندواروپایی  چون آلماني، انگليسي و روسي نيز انجام دهيم دقيقا همين نتيجه را خواهيم گرفت.

      علاوه بر شباهتهاي گرامري، تعداد زيادي لغات مشترک نيز بين زبانهاي ترکي و سومري وجود دارد. به مثالهاي زير توجه فرمایید:                                                                                                                                                                                                                                 

                            ترکی                سومری                 فارسی                                      

                             ad-da                 ata                      پدر                                                      

                     u,uku             uku,uy-mak              خواب، خوابيدن  

                     eme(ama)       ene(ana,emme)               مادر               

                      par                    par-lak                       درخشان     

                        ab-ba                  oba                       روستا                                                   

                     div                        diz                          زانو                                                       

       ( dingir               tangri(tengri,tanri                     يزدان                

           gal                 gal,galin,galmak                        بزرگ     

 

نمونهٍ لغات فوق را ميتوان به چندين برابر رساند. تا کنون توانسته ام 350 نمونه را تثبيت نمايم. ايرج اسکندري در کتاب پر ارزش وعلمي خود بنام “در تاريکي هزاره ها” با استناد به تحقيقات ذيقيمت دکتر ضياء صدرالاشرافي تعداد قابل توجهي از کلمات مشترک بين زبان ايلامي و زبان ترکي را قيد نموده اند که بعنوان مثال کلماتي چون آت(اسب)، آدا(پدر)، خان، گون(خورشيد)، سو(آب)  را ميتوان ذکر کرد. 

  از آنچه به اختصار در بالا ذکر گرديد ميتوان نتيجه گرفت که اولا تاريخ پنجهزار سالهٍ زبان ترکي به وضوح درمقابل ديدگانمان قرار دارد. ثانيا تحقيق و بررسي ريشه و تاريخ تکامل آنرا بايد از زبانهاي سومري و ايلامي بمثابه زبانهاي پروتوترک آغاز نمود. اگر ما چنين روش علمي را درپيش بگيريم که بايد بگيريم، ديگر از نوعي روحيهٍ ملي ناشايستي که طي دو سه سدهٍ اخير درنتيجهٍ تداوم فشارهاي سنگين استعماري-شوونيستي، بدرجات مختلف گريبانگير مان شده است رها گشته اعتماد بنفس و غرور ملي خويش را که بايستهٍ هرفرد انساني و ملت  آزاده اي ميباشد باز خواهيم يافت. مثلا بر اساس اين روحيهٍ نادرست و ناشايست، عده اي از ما حتي برخي صاحبنظران ما، بر بسياري از لغات مشترک بين زبانهاي ترکي، عربي و فارسي به سادگي و با تسليم طلبي خاصي مهر عربي يا فارسي ميزنيم بدون آنکه از خودمان بپرسيم چرا نميتواند اصل و ريشهٍ بسياري از اين لغات ترکي بوده سپس وارد زبانهاي ديگر گردد؟ اگر ما قدري باتعمق و آزاد انديشي به مسئله برخورد کنيم در اکثر موارد نيز واقعيت امر به سئـوال فوق جواب مثبت ميدهد. يعني بسياري از لغات به ظاهر عربي و فارسي در اصل سومري-ترکي بوده در ادوار مختلف تاريخي وارد آن زبانها شده است. تحقق امر فوق بنا به دو دليل اساسي زير، کاملا طبيعي و قانونمند ميباشد:  

اولا : همانگونه که در   بالا اشاره کرديم، سومريان که بنيانگذاران نخستين پايه هاي تمدن بشري بوده و زبانشان اولين زبان مکتوب شناخته شده در تاريخ انسان ميباشد، بيش از هزارسال در مزوپوتاميا(بين النهرين) زيسته اند.سپس از سالهاي 2000 پيش از ميلاد به اينسو بتدريج اقوام سامي چون اکدها، کلده ها، آسوري ها... بعنوان ميراثداران آن قوم جايگزين شده اند. در اين پروسهٍ تاريخي، زبان و فرهنگ و ازجمله باورهاي ديني اقوام سامي به شدت و بطور عميقي تحت تاٍثير آن قوم متمدن غيرسامي قرار ميگيرد . در نتيجه تعداد بيشماري لغات سومري از طريق تکستهاي ديني، ادبي و تجاري وارد زبان اقوام سامي، ازجمله زبان عربي و توسط اين اقوام نيز وارد زبانهاي اقوام ايراني مي گردد. مثلا کلمهٍ “اوزو” در زبان سومري به معني “عضو” در زبان عربي ميباشد. پرواضح است که اصل اين کلمه سومري بوده بعدها وارد زبان عربي گشته به اشکال معرب چون عضو، اعضا، عضويت و غيره بکار برده شده است. همچنين کلمهٍ “قاز”(غاز) در زبان سومري در معاني شکستن، خرد کردن، کشتن آمده است. اين کلمه نيز تقريبا در همان معاني به اشکال غزوه، غازي، غزوات...بکار ميرود. در ترکي نيز کلماتي چون قازماق، قازاماق، قازو...خيلي نزديک به معاني فوق متداول ميباشد. محقق اروبایی “س. چوکه” در کتاب خود بنام “عناصر سومري و اورال-آلتایی در زبان اسلاوي قديم” در رابطه با کلمهٍ “مزد” تصريح ميکند که کلمهٍ مزد هم در زبانهاي ترکي- تاتاري ، هم فارسي متداول ميباشد.اما از آنجاییکه اين کلمه در زبان سومري نيز وجود دارد، اصل آن نميتواند يک کلمهٍ فارسي باشد. ظاهرا معادل اين کلمه در فارسي “پاداش” ميباشد. از اينگونه کلمات مثالهاي زيادي ميتوان آورد. يادم مي آيد که سالها پيش در مطبوعات ايران مطرح شد که کلماتي چون “هندسه” و“دبير” اصلا فارسي بوده سپس وارد زبان عربي شده و يا بديگر سخن معرب گشته است. اما تحقيقات بعدي حد اقل در رابطه با کلمهٍ “دبير” روشن ساخت که ريشهٍ اين کلمه نه عربي بوده و نه فارسي، بلکه در حقيقت يک کلمهٍ ايلامي بوده است. دراين رابطة در منبع فوق الذکر(در تاريکي هزاره ها) چنين مي آيد:

  “tepir  کلمهٍ ايلامي “تپير” که به معناي دبير و محرر است، بروشني منشاٍ واژهٍ دبير را در زبان فارسي آشکار ميسازد. با توجه به اينکه خط ايلامي لااقل بيش از 1500 سال قبل از خط پارسي باستاني اختراع شده است، نميتوان دربارهٍ منشاٍ ايلامي اين کلمه که در اسناد هزارهٍ دوم پيش از ميلاد آمده است ترديد داشت. اضافه کنيم که خط ايلامي اختراع خود آن قوم بوده است، ولي اقوام آريایی-ايراني به تصريح “پورداود” خود هرگز خط مستقلي نداشته و آنرا از اقوام غير آريایی ايراني و ديگر اقوام بعاريت گرفته اند، مثلا خط پارسي باستان را از بابليان اقتباس نموده اند که آنان نيز از شومريان(سومريان) به ارث برده اند. خط پهلوي از اقوام سامي برخاسته و خط کنوني نيز از اعراب مسلمان اخذ شده است:

“پورداود - ابراهيم” 1355، “فرهنگ ايران باستان” چاپ دانشگاه تهران شمارهٍ مسلسل 1876(ص 159) ”                                                                                                               (332. ص16)

  ثانيا، اقوام ترک که ساکنين اصلي ترکستان(توران) و سيبري جنوبي بوده اند ( قوم سومر نيز از اين مناطق به بين النهرين کوچيده است) ، به گواه تاريخ از حدود 3000 سال پيش به اينسو در سرنوشت بخش عظيمي از جامعهٍ بشري نقش تعيين کننده اي ايفا نموده اند. آنان در پهنه اي بيکرن که از شرق تا تبت و کره ، از غرب تا روم و مصر را دربر ميگرفت، با اقوام مختلفي در تماس و ترکيب و جوشش دائمي بوده اند. پر واضح است که نتيجهٍ طبيعي اين وضع تاثير متقابل در کليه عرصه هاي مادي و معنوي حيات انساني، ازجمله در زمينهٍ زبان و ادبيات خواهد بود. وجود تعداد زيادي لغات ترکي در زبانهایی چون  چيني، هندي، اردویی، روسي، فارسي، عربي، آلماني و متقابلا از اين زبانها در لهجه هاي مختلف زبان ترکي ، دليل روشني بر اين امر ميباشد. کافيست که ما نگاهي به اثر محقق آلماني Gerhard Dörfer تحت عنوان “واژه هاي ترکي-مغولي در فارسي جديد” بياندازيم تا به عمق تاثير زبان ترکي بر زبان فارسي، نه تنها به لحاظ واژگان بلکه به لحاظ گرامري نيز پي ببريم.

 

3- قدمت ادبيات ترکي:

  “اگر چنانچه  براساس حدس مورخين، سومريان يک قوم ترک بوده باشند، نخستين داستان حماسي دنيا نيز يک افسانهٍ ترکي خواهد بود.” حلمي ضياء اولکه ن (46.ص-9)"

 در اينجا منظور محقق از نخستين داستان حماسي دنيا، داستان معروف “گيلغاميش” ميباشد. همانگونه که در بالا اشاره کرديم سومريان به احتمال قريب به يقين از ترکستان به بين النهرين کوچيده اند و زبانشان نيز با زبان ترکي چه به لحاظ همساني واژگان و چه به لحاظ مشخصات گرامري پيوند خويشاوندي دارد. در چنين صورتي قاعدتا بايد بين داستانهاي سومري و افسانه هاي ملي ترکي نيز شباهتهاي معني داري موجود باشد. سعي ميکنيم در اين مختصر به برخي از اين نوع شباهتها اشاره کنيم. نخست با مضمون اين داستان که به تبعيت از 12 ماه سال از 12 بخش تشکيل شده است، آشنا ميشويم:

گيلغاميش قهرمان بي همتاي شهر “اوروک” بود. بدون اجازهٍ وي نه فرزندان از آن پدرانشان بود و نه زيبارويان به وصال دلدادگانشان مي رسيدند. ساکنين شهر اوروک نزد خدايان به گلايه ميروند و از آنان ميخواهند تا پهلواني رزمجو که ياراي ايستادگي در برابر گيلغاميش داشته باشد بيافرينند. خداي آسمان “آنو” قهرماني همانند گيلغاميش بنام انگيدو(ان-گيدو) آفريده به نبرد وي مي فرستد. انگيدو زندگي خود را در اعماق جنگلها و درميان حيوانات وحشي آغاز ميکند. نخست باگيلغاميش وارد نبرد ميشود اما سرانجام گيلغاميش بر او چيره ميشود. ازآن پس آندو با يکديگر از در دوستي درآمده به مبارزهٍ مشترک عليه حيوانات وحشي مي پردازند. در يکي از روزها جهت نبرد با ديوي بنام “هومبابا” که در ميان جنگل سدر زندگي ميکرد عازم ميشوند. به محض ورود به جنگل با نگهبان هومبابا روبرو گشته او را ازپاي درمي آورند. پس از آن انگيدو بيمار شده/، 12 روز به حالت اغما مي افتد. او از لحظه اي که حالش رو به بهبودي ميرود، سعي ميکند تا گيلغاميش را از ادامهٍ اين نبرد منصرف نمايد اما موفق نميشود. بين آندو از يکسو وديو از سوي ديگر نبرد هولناکي درميگيرد و سرانجام آنان بر ديو غالب آمده سرش را از تن جدا ميکنند...

 پس از آن انگيدو بيمار ميشود و ديري نپاییده مي ميرد. با مرگ انگيدو غم و تاٍثر عميقي بر تن و جان گيلغاميش چنگ  مي اندازد. از آگاهي بر اينکه خود وي نيز روزي همانند همرزمش دار فاني را وداع خواهد گفت، به وهم و انديشهٍ دردناکي گرفتار آمده آرامش خود را از دست ميدهد. او از خدايان تمنا ميکند که براي مدت محدودي به روح انگيدو اجازه بدهند تا به روي زمين بيايد. خدايان اين خواهش وي را مورد اجابت قرار ميدهند. گيلغاميش با روح انگيدو ملاقات کرده، از او در رابطه با دنياي زيرين، دوزخ و حال و وضع ارواح مردگان در آنجا سئـوالات متعددي ميکند. از جوابهایی که ميگيرد لرزه بر اندامش مي افتد...

  از آن پس گيلغاميش با آماج رهایی از مرگ و يافتن  راز حيات جاودان، سيروسياحتي دراز و پرماجرایی را در پيش ميگيرد. سرانجام از کسي بنام “اوتاناپيشتيم” مي آموزد که راز حيات جاودان در گياهيست که در ته فلان درياچه روییده است. گيلغاميش پس از بدست آوردن گياه راهي سرزمين خويش ميشود. او در بين راه در کنار برکه اي اطراق ميکند و براي شستن بدن خود وارد آب ميشود. دراين اثنا ناگهان ماري بسوي گياه حمله برده آنرا مي بلعد. بدين ترتيب مار زندگي جاودان مي يابد و گيلغاميش خسته و درمانده با باري از غم و اندوه به شهر اوروک باز ميگردد...

 خدايان به گيلغاميش يادآوري ميکنند که حيات جاودان تنها در انحصار آنان بوده، مرگ و فنا نيزسرنوشت گريزناپذير انسانها ميباشد. لذا آنان بايد با دريافتن زيباییهاي حيات فاني، با عيش و نوش وبا عشق به زن و فرزند، زندگي در اين جهان را شيرين و دلپذير نمايند...

      اکنون اين داستان سومري را با ميتولوژي خلقهاي ترک زبان مقايسه مي کنيم:

 

آ- داستان گيلغاميش و افسانه هاي ترکمني:

 همانگونه که مشاهده ميکنيم، اساس داستان حول مسئلهٍ مرگ و زندگي مي چرخد. در آن ، جدال جدال دائمي بين انسان و حيوانات وحشي،  انسان و ديو به تصوير کشيده ميشود. اين ويژگي يادآور داستانهاي شرقي بوده، بويژه با افسانهٍ ترکمني “آق پاميٍق” قرابت زيادي دارد. دراين افسانه نيز دختر شجاع بنام آق پاميق، پس از آنکه هفت برادر شکارچي اش پس از يک مبارزهٍ مدهش بدست ديوان کشته ميشود، براي يافتن راز حيات جاودانه و بخشيدن زندگي دوباره به برادرانش، سيروسياحت متهورانه اي را آغازميکند. او سرانجام با رهنمود پيرزن خردمندي آنرا در ترکيب شير شتر افسانه اي يافته، از طريق پاشيدن آن برروي استخوانهاي برادرانش به آنان حيات دوباره مي بخشد. آنچه دراين افسانهٍ ترکمني بويژه برجسته و معني دار به چشم مي خورد، برجستگي نقش زن در آن ميباشد(اين ويژگي شامل ميتولوژي ديگر ملتهاي ترک زبان نيز ميباشد). به احتمال قوي ميتوان گفت که ريشهٍ افسانه به دوران مادرشاهي ميرسد. اين دوران به تصريح مورخين و باستانشناسان ، در ترکمنستان به 4000 سال پيش از ميلاد مسيح مربوط ميباشد. مساٍلهٍ مبارزه بين انسان و حيوانات وحشي و همچنين ديو و انسان نيز (آنگونه که در داستان گيلغاميش ميبينيم) تاروپود تمامي قصه هاي ترکمني را تشکيل ميدهد.  

 

ب- گيلغاميش و کوراوغلو(کور اوغلي، گور اوغلي):

 شخصيتي که سومرولوگها با درنظر گرفتن واريانتهاي گوناگون اين داستان براي گيلغاميش تصوير مي نمايند، به لحاظ خوي و خصلت، کردار و رفتار با شخصيت افسانه اي کوراوغلو(کور اوغلي، گور اوغلي) قهرمان حماسي ملتهاي ترک زبان تقريبا همانند ميباشد. حتي عمر کيلغاميش نيز مانند کوراوغلو 120 سال ذکر گرديده است. رابطهٍ گيلغاميش با دنياي زيرزمين و ارواح مردگان، با واريانت ترکمني اين داستان همخواني دارد. زيرا در اين واريانت نام کوراوغلو نيز گور اوغلي (فرزند گور) بوده از درون گوري تاريک پا به عرصهٍ جهان روشن مي گذارد. همچنين اسب افسانه اي کوراوغلو “قيرآت” نيز به مدت چهل روز بدور از  هرگونه نور و روشنایی در زير زمين بسر مي برد.

                                      

ج-  داستان گيلغاميش و داستان قورقوت آتا(دده قورقوت):                          

 داستانهاي گيلغاميش و دده قورقوت هردو به تبعيت از 12 ماه سال از 12 بخش تشکيل شده است. از سوي ديگر مبارزهٍ گيلغاميش با فرستادهٍ خدايان يعني انگيدو،  يادآور مبارزهٍ “تپه گؤز“( tepe göِz) با عزراییل در داستان دده قورقوت ميباشد. گيلغاميش با گاوي که از سوي خداي آسمان “آنو” فرستاده شده بود درآويخته آنرا ازپاي درمي آورد. در داستان دده قورقوت نيز “بوغاچ” پسر درسه خان با مبارزه و کشتن گاو سرکش بايندرخان نام و نشان مي يابد.

   به نظر محققين ريشهٍ داستانهایی چون “اوغوزنامه” ، “دده قورقوت” و “کوراوغلو” به هزاران سال پيش مي رسد که طي قرون و اعصار متمادي سينه به سينه گشته و بعدها يعني در طول هزارهٍ اخير نوشته شده است. ما صحت نطرات فوق را از مسائل و موضوعاتي که در داستانها طرح ميشود، از وجود بقياي باورهاي بسيار قديمي مان و در مجموع از فضاي حاکم بر آنها ميتوانيم به سادگي ببينيم. داستان گيلغاميش نيز چنين مسير تکاملي را گذرانده است. يعني اصل اين داستان که  سومري ميباشد، بعدها توسط اقوام سامي بازسازي و بر حجم آن افزوده شده است. حتي تعدادي از نامهاي سومري قهرمانان داستان نيز جاي خود به نامهاي سامي داده است. مثلا نام “اين-آننا” الهٍ زيبایی سومريان در واريانت سامي داستان “ايشتار” مي شود. به تصريح سومرشناس برجسته س. ن. کرامر علاوه بر ايشتار، آفروديت يونانيها و ونوس روميها نيز از “اين-آننا” ،  همچنين هراکليوس(هرکول) از گيلغاميش سومريان نسخه برداري شده است.

 شباهتهاي معني دار بين ادبيات سومريان و خلقهاي ترک زبان را ما در موارد ديگر مثلا در مقايسهٍ “داستان نوح” بجا مانده از کتيبه هاي سومري  با واريانت همين داستان در ميتولوژي ترکهاي آلتایی که هنوز هم با آیین هاي شاماني خود زندگي ميکنند نيز مشاهده ميکنيم.                                            

 به تصريح محقق آذربايجاني کاميل ولي اف: “مادر قهرمان افسانه اي سومريان يک زن نيمه خدا بنام “نين-سون” ميباشد. مادر اوغوزخان(سرنسل افسانه اي خلقهاي ترک زبان. ب.گري) نيز يک زن نيمه خدا بنام “آي خان” ميباشد.”(39.ص-12)                                                                                                                                                                         

 علاوه بر موارد فوق الذکر، بين نام شهرها و انسانهایی که در متون سومري قيد گرديده است با نام شهرهاي باستاني ترکمنستان و همچنين نامهاي اصيل ترکمني نيز همساني هاي شگفت انگيز و پر معني به چشم ميخورد. بعنوان مثال نام خداي آسمان در نزد سومريان و همچنين بزرگترين پرستشگاه شهر اوروک “آنو” ، با نام شهر باستاني “اٍنو” که خرابه هاي آن در 14 کيلومتري “آشغابات” پايتخت جمهوري ترکمنستان واقع شده است، همسان ميباشد. در عين حال  تمدني که از سوي باستانشناسان در همين محل تثبيت گرديده و قدمت آن به هشتهزارسال ميرسد نيز در بين مورخين دنيا با نام  “تمدن اٍنو” شناخته ميشود. نام شهرهاي “اور” و “اوروک” سومري نيز با نام شهرهاي “اورگنچ”(ترکمنستان) و “اورميه”(آذربايجان) به احتمال قوي با هم رابطه دارند. کلمهٍ “اور، اورو” در زبان سومري به معني شهر و کلمهٍ “اوروغ” در زبان ترکمني به معني گروه خويشاوند، قوم و طايفه ميباشد. از آنجاییکه به تصريح باستانشناسان و مورخين، اولين روستاها از اسکان گروههاي خويشاوند يعني “اوروغ” پديد آمده اند، ميتوان تصور کرد که کلمات “اور، اورو” و “اوروغ” همريشه باشند.        

در رابطه با نامهاي انسان آنچه توجهٍ مرا شديدا بخود جلب کرد اين بود که هم در زبان سومري و هم در زبان ترکمني کلمهٍ “آننا” با ترکيب با کلمات ديگر بعنوان نامهاي مردانه و زنانه فراوان بچشم ميخورد. مثلا همانگونه که در بالا ديديم   “اين-آننا”  نام  الهٍ زيبایی سومريان بود. نام يکي ديگر از زن-خدايان سومري نيز “آننا-تو” ميباشد. از نامهاي بسيار متداول زنانهٍ ترکمني چون آننا گول، آننا گوزل، آننا بي بي...ميتوان نام برد.کلمهٍ آننا در زبان سومري به معني خدا و خداي آسمان مي آيد. در زبان ترکمني نيز اين کلمه همين معني را ميرساند. مثلا روز جمعه به ترکمني “آننا گوني” يعني “روز آننا” ميباشد. همانگونه که ميدانيم در اديان رسمي خدا پس از آنکه شش روز از کار آفرينش جهان فارغ ميشود، روز هفتم را به آسايش مي گذراند و بهمين جيت نيز بعنوان روز خدا از تقدس خاصي برخوردار ميباشد. نتيجتا آننا گوني معادل روز خدا بوده و کلمهٍ “آننا” در مفهوم خدا مي آيد. از سوي ديگر همانگونه که در بالا اشاره کرديم سومرشناسان متفق القولند که فرهنگ و زبان اقوام سامي و از جمله باورهاي ديني آنان چون موسويت ومسيحيت و حتي اسلاميت  به شدت تحت تاٍثير تمدن سومريان بوده است. لذا ميتوان فرض کرد که نامهاي “آننا” و “هاننا” در بين مسيحيان بايد از طريق دين وارد زبان آنان شده باشد. يکي از القاب گيلغاميش “قولي-آننا” نيز همسان يکي از نامهاي متداول ترکمني يعني “آننا قولي” ميباشد. معني اين کلمهٍ مرکب در زبان سومري “همنشين خدا، دوستدار خدا” ميباشد. کلمهٍ مرکب “آننا قولي” نيز در زبان ترکمني،  با توضيحات فوق ، مفهوم بنده و دوست خدا را مي رساند و معادل ديگر نامهاي ترکي چون تانگري قولي(تانري قولي) ، خداي قولي، الله قولي ميباشد. همچنين نام “آننا بردي”       (آننا وردي) معادل خداي بردي(خدا وردي) و يا الله بردي(اللهوردي) به معني “خدا داد” ميباشد. تعداد اينگونه نامهاي مشترک بين زبانهاي سومري و ترکي اندک نيست.

 در پايان سخن بار ديگر تاٍکيد بر اين نکته را لازم ميدانم که در شرايط حساس و در عين حال بسيار مساعد کنوني، با بهره گيري از دستاوردهاي عظيم و روزافزوني که درسطح جهاني در عرصه هاي مختلفي چون باستانشناسي، تاريخ و زبانشناسي تمامي ملل بدست آمده است، نو نويسي تاريخ تمدن و بازشناسي زبان و ادبيات مشترک ملتهاي ترک زبان که طي سده هاي اخير اينهمه مورد ستم و بي مهري قرار گرفته و هنوز نيز جمعيت عظيم دهها ميليوني آن در اسارت ملتهاي برتري طلب بيگانه بسر ميبرند، يک ضرورت گريزناپذير ميباشد. تنها از اين طريق است که قادر خواهيم بود تا شخصيت تاريخي و غرور به بند کشيده شدهٍ ملي مان را باز يافته،دوشادوش ديگر ملل آزادهٍ جهان با شرافت و سربلندي زندگي کنيم. خوشبختانه طي چند سال اخير در اين راستا قدمهاي اميد آفرين و شايان تقديري برداشته شده است. اکنون انديشمندان و محققين هريک از خلقهاي ترک زبان با درک اين مسئوليت تاريخي به تحقيقات و تدقيقات علمي و غنا بخشيدن به گنجينهٍ معنوي ملت خود اشتغال دارند. ما ضمن تاٍکيد بر ضرورت تاٍمين هماهنگي و همکاري در زمينه هاي مشترک، براي همهٍ آنان در اين پيکار مقدس معنوي آرزوي  موفقيت و سربلندي مینمایم                                                                                                      

                                              ب . گري      برلين-يوني 1997

عقد معاوضه

مطابق ماده ۴۶۴ ق . م . معاوضه عقدی است که به موجب آن یکی از دو طرف ، مالی می دهد در عوض مال دیگری که از طرف دیگر می گیرد ، بدون ملاحظه این که یکی از عوضین مبیع و دیگری ثمن باشد .

به طوری که از ماده مزبور استفاده می شود ، چیزی که می تواند بیع را از معاوضه جدا کند اساسا قصد طرفین است . به طوری که در مبادله یک کتاب ، هرگاه قصد طرفین این باشد که یکی از این دو ، مبیع و دیگری ثمن باشد آن مبادله بیع خواهد بود ، ولی هرگاه قصد ایشان این امر نباشد آن معامله معاوضه است .

شرایط عقد معاوضه

در عقد معاوضه مانند هر عقد ، طرفین باید دارای قصد و انشاء و رضا به معامله باشند . در صورت فقدان قصد انشاء در یکی از طرفین عقد معاوضه باطل و در صورت راضی نبودن یکی از ایشان ، معاوضه غیرنافذ خواهد بود .

اهلیت طرفین نیز برای اعتبار معاوضه ضروری است . در صورتی که یکی از ایشان مجنون یا صغیر غیر ممیز باشد عقد معاوضه باطل و هرگاه یکی از ایشان سفیه یا صغیر باشد ، معاوضه غیرنافذ خواهد بود که پس از تنفیذ آن به وسیله سرپرست ایشان یا خود ایشان ، پس از دست یافتن به رشد نافذ می شود .

جهت عقد معاوضه نیز باید مشروع باشد و هرگاه غیرمشروع باشد و هنگام معامله مورد تصریح قرارگیرد ، عقد باطل است . مورد عقد معاوضه می تواند عین معین یا کلی در معین یا کلی فی الذمه باشد . همچنین می تواند عمل  یا منفعت یا دین یا حق باشد .

شرایط انعقاد قرارداد ارفاقی

شرایط انعقاد قرارداد ارفاقی

1- برای انعقاد قرارداد ارفاقی باید همه طلب كارها دعوت شوند و در جلسه ای شركت كنند.


2- طلب كارانی می توانند در انعقاد قرارداد شركت كنند كه طلب آنها از سوی اداره تصفیه مورد قبول قرار گرفته باشد یا موقتا جزو طلب كارها شناخته شده باشند.


3- برای انعقاد قرارداد ارفاقی باید نصف به علاوه یك (بیش از 50 درصد) نفر از طلب كارهایی كه حداقل 4/3 طلب ها را دارند در قرارداد شركت و آنرا امضا نمایند. اگر در جلسه اول این اكثریت بدست نیامد، برای بار دوم همه طلب كارها دعوت می شوند و مجددا قرار داد ارفاقی به رای گذاشته می شود.


4- اگر تاجر به جرم ورشكستگی به تقلب محكوم شده باشد، قرارداد ارفاقی منعقد نمی شود، چون تاجر با حیله و تقلب قصد فرار از دادن بدهی خود را داشته مستحق ارفاق و كمك نمی باشد.


5- قرارداد ارفاقی باید به تایید و تصویب دادگاهی كه حكم ورشكستگی را صادر كرده برسد.

اجرای رای داوری در آئین دادرسی مدنی

داور کسی است که سمت قضاء در دستگاه دولتی ندارد ولی در مرافعات بالقوه یا بالفعل رسیدگی قضایی کرده و فصل خصومت نموده و رأی می‌دهد. رأی نیز به معنای تصمیم قاضی یا داور در فصل خصومات است.[1] از چشم‌انداز حقوق، اجرای رأی داور بدین معناست که دادگاه ارجاع کننده به داوری پس از وصول رأی داور، به دستور رئیس دادگاه اصل رأی را بایگانی می‌کند و رونوشت تأییدشده آن‌را به اصحاب دعوا ابلاغ می‌نماید و رأی داور را مانند احکام محاکم به اجرا می‌گذارد.[2]
هنگامی که دعوا به داوری ارجاع شود، داوران در محدوده موافقت‌نامه و مقررات داوری به قضاوت پرداخته و اقدام به صدور رأی می‌نمایند. رأی داور به خودی خود توان اجرایی ندارد؛ اما درصورتی‌که محکوم‌علیه رأی داور، آن‌را به اختیار خود اجرا نکند، محکوم‌له می‌تواند از دادگاه درخواست اجرای آن‌را بنماید. در این صورت دادگاه درخواست را مورد بررسی قرار داده و عندالاقتضا دستور اجرا صادر می‌نماید. (ماده 488 ق.آ.د.م.) بنابراین دستور اجرای دادگاه است که به رأی داور قدرت اجرایی می‌بخشد.[3]
 
اجرای اختیاری رأی داور
محکوم‌علیه معمولاً رأی داوری را به اختیار اجرا می‌کند. قانونگذار به محکوم‌علیه حسب مورد بیست روز یا دوماه از تاریخ ابلاغ رأی فرصت داده است که رأی داوری را به اختیار اجرا نماید؛ در غیر این صورت اجرای اجباری رأی علیه او امکان‌پذیر است.[4] قانونگذار برای اجرای رأی داور قوت و قدرت بیشتری نسبت به رأی دادگاه قائل شده است؛ چرا که در مورد آراء دادگاه ها اجرای رأی متوقف به صدور اجرائیه است و به علاوه ماده قانونی وجود ندارد که محکوم‌علیه را مکلف کرده باشد رأی دادگاه را ظرف بیست‌روز پس از ابلاغ اجرا نماید؛ اما در مورد رأی داور چنین تکلیفی وجود دارد.[5] به عبارت دیگر، تکلیف به اجرای رأی داور توسط محکوم‌علیه، برخلاف احکام دادگاه‌ها، نیازمند صدور و ابلاغ اجرائیه نیست؛ بلکه به محض ابلاغ رأی، این تکلیف به وجود می‌آید.[6]
 
ضمانت اجرای عدم اجرای اختیاری رأی داور
ضمانت اجرای عدم اجرای رأی داور توسط محکوم‌علیه، تکلیف دادگاه به صدور اجرائیه است. البته تکلیف دادگاه زمانی ایجاد می‌شود که ذی‌نفع رأی داوری (محکوم‌له) با تسلیم تقاضا از دادگاه، اجرای آن‌را درخواست کند. درخواست اجرای رأی داور مستلزم دادخواست و ابطال تمبر و پرداخت هزینه دادرسی نمی‌باشد. پرداخت هزینه اجرای رأی داور که میزان آن توسط دادگاه تعیین می‌شود بر عهده محکوم‌علیه است.[7]
 
صدور اجرائیه
بر اساس مفاد ماده 488 ق.آ.د.م. پس از درخواست اجرای رأی داور و صدور برگ اجرایی، اجرای رأی برابر مقررات قانونی می‌باشد. بنابراین قانون اجرای احکام مدنی و اصلاحات آن، در اجرای رأی داور نیز لازم الرعایه خواهد بود.[8]
 
مرجع صالح برای صدور اجرائیه
به صراحت ماده 5 قانون اجرای احکام مدنی و ماده 29 آیین‌نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب، صدور اجرائیه با دادگاه نخستین (بدوی) است؛ حتی اگر حکم از دادگاه تجدیدنظر صادر شده باشد. بنابراین در این خصوص دادگاه نخستین صلاحیت صدور اجرائیه را داراست.[9]
 
باطل بودن و عدم قابلیت اجرای رأی داور
به موجب ماده 489 ق.آ.د.م. رأی داوری در موارد زیر باطل است و قابلیت اجرایی ندارد:
1. رأی صادره مخالف قوانین موجد حق باشد.
2. داور نسبت به مطلبی که موضوع داوری نبوده، رأی صادر کرده باشد.
3. داور خارج از حدود اختیار خود رأی صادر نموده باشد.
4. رأی داور پس از انقضای مدت داوری صادر و تسلیم شده باشد.
5. رأی داوری با آن‌چه در دفتر املاک یا بین اصحاب دعوا در دفتر اسناد رسمی ثبت شده و دارای اعتبار قانونی است مخالف باشد.
6. رأی به وسیله داورانی صادر شده که مجاز به صدور رأی نبوده‌اند.
7. قرارداد رجوع به داوری بی‌اعتبار بوده باشد.
برخی از حقوقدانان معتقدند به استثنای موردی که رأی داور با نظم عمومی و اخلاق حسنه در تضاد است، اگر ذی‌نفع به استناد ماده 489، بطلان رأی داور را درخواست نکند و رأی داور مشمول یکی از بندهای مذکور در ماده 489 باشد، دادگاه همچنان مکلف به اجرای رأی داور است.[10] به عنوان مثال اگر داور در مقام تقسیم ترکه سهم مساوی برای پسر و دختر قائل شود، رأی او به دلیل مخالفت با شرع باطل و بلااثر است اما اگر داور خارج از مهلت داوری رأی داده باشد، این مورد بیش از آن‌که به نظم عمومی ارتباط پیدا کند، به طرف دعوا مربوط است و اگر وی حقی برای خود قائل می‌بود، می‌بایست اعتراض می‌کرد.[11]
اما در مقابل برخی دیگر بر این اعتقادند که با توجه به صراحت صدر ماده 489، دادگاه مرجع درخواست اجرا، درصورتی مکلف به صدور برگ اجرایی است که رأی مورد درخواست اجرا، باطل نبوده و قابلیت اجرایی داشته باشد و تصمیم یک یا چند نفر نمی‌تواند رأی داور قلمداد شده و لازم‌الاجرا و معتبر شمرده شود.[12] به عبارت روشن‌تر، آرایی که مشمول یکی از بندهای ماده 489 باشد، اساساً «رأی داوری» به حساب نمی‌آید و دادگاه ملزم به صدور اجرائیه برای این آراء نیست.
 
توقف اجرای رأی داور
بر اساس مفاد ماده 490 ق.آ.د.م. هرگاه رأی داور از موارد مذکور در ماده 489 باشد، هر یک از طرفین می‌تواند ظرف بیست‌روز بعد از ابلاغ رأی داور، حکم به بطلان این رأی را از دادگاه صالح درخواست کند و در این صورت تا زمان رسیدگی به اصل دعوا و قطعی شدن حکم به بطلان، اجرای رأی داور متوقف می‌ماند.
 
رأی مبهم
طبق ماده 29 قانون اجرای احکام مدنی، رأی داوری که موضوع آن معین نیست قابل اجرا نمی‌باشد. مرجع رفع اختلاف ناشی از اجرای رأی داوری، دادگاهی است که اجرائیه صادر کرده است. بدین ترتیب پس از رفع ابهام و روشن شدن موضوع رأی داوری توسط مرجع صالح، این رأی قابل اجرا خواهد بود.
 
اجرای رأی داور با وجود اعتراض
بر اساس ماده 493 ق.آ.د.م. با وجود اعتراض به رأی داور، این رأی قابل اجراست. زیرا سیاست قانونگذار مبنی بر تقویت داوری و ترغیب افراد در جهت مراجعه به داوری است و چون رأی داور براساس خواست طرفین صادر شده است، به صرف اعتراض یک طرف، آثار اجرایی آن منتفی نمی‌شود.[13] البته هرگاه دلایل اعتراض قوی باشد، دادگاه قرار توقف اجرای رأی داوری را تا پایان رسیدگی به اعتراض و صدور حکم قطعی صادر کرده و در صورت لزوم، از معترض تأمین مناسبی اخذ خواهد کرد. (قسمت دوم ماده 493 ق.آ.د.م.)
 
 


 1. جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، 1378، چاپ اول، ج3، ص 1778.
 2. همان، ج 1، ص 148.
 3. شمس، عبدالله؛ آیین دادرسی مدنی: دوره پیشرفته، تهران، دراک، 1387، چاپ یازدهم، ج 3، صص 547 و 557.
 4. همان، ص 568.
 5. مهاجری، علی؛ مبسوط در آیین دادرسی مدنی، تهران، فکر سازان، 1387، چاپ اول، ج 4، ص 304
 6. زراعت، عباس؛ محشای قانون آیین دادرسی مدنی، تهران، ققنوس، 1386، چاپ اول، ص 954
 7. مهاجری، علی؛ پیشین، ص 305
 8. شمس، عبدالله؛ پیشین، ص 569
 9. همان، ص 568
 10. مهاجری، علی؛ پیشین، ص 310
 11. مدنی، سید جلال‌الدین؛ ادله اثبات دعوی، تهران، پایدار، 1379، چاپ پنجم، ص 258
 12. شمس، عبدالله؛ پیشین، ص 569
 13. مهاجری، علی؛ پیشین، ص 324


 

آذر و آذری

آذر و آذری - دکترحسین محمدزاده صدیق

موضوع علم اشتقاق یا اتیمولوژی بررسی و بازشناسی علائق و آویزش های تکواژها ولغات ...

 

وضوع علم اشتقاق یا اتیمولوژی بررسی و بازشناسی علائق و آویزش های تکواژها ولغات هم ریشه و تعیین اشکال و مشتقات آنهاست . به مدد این فن ، می توان ، شکل اصلی لغت مورد نظر را در زبان و یا گویش کهنی یافت و یا به تجزیه ی همه ی آنچه با یک تکواژ ساخته می شود ، پرداخت . یعنی ، هم بررسی سیرو تطور یک لغت از دوران های باستان در گویش های مختلف تا روزگار ما وهم شناخت بن و ریشه ی چندین واژه ی مشترک ،برعهده ی این فن است . مثلاًاگر بخواهیم میزان خویشاوندی سه لفظ :

1-آق آنا (ترکی باستان ) Aq-ana

2-آکینا (یونانی ) Akina

3-میش آنا (اوستایی) Misyana

را بررسی کنیم،محتاج این فن خواهیم بود. و یا به کمک همین فن ، مثلا میتوانیم تکواژ ریشه ی لاتین FAC در معنای ساختن یا انجام دادن را در همه ی کلمات: Fac+ian Facti+itiaus,Factiv Fadt, fac+ory تحت مطالعه درآوردیم. متاسفانه،در برخی از دانشگاه ها و فرهنگستان ها،گاهی به نظر میرسد که گروهی، این فن را نیز مانند دیگر فنون، خوار داشته اند و با ریشه شناسی عامیانه (FOLK ETYMOLOGY) و ژست های علمی ، دانش را در خدمت امیال و هوس های خود به کار می گیرند اینان در واقع،پیش از بررسی و اجرای روند پژوهش،تصمیم قاطع شبه عالمانه ای می گیرند و تخریج اطلاعات، همه به خاطر آن است که در استنتاج،تصمیم نخستین خود را به عنوان نتیجه بیان دارند.

ریشه شناسی عالمانه و بیان شان نزول های روایی برای لغات، در دنیا، خود، موضوع بحثی شیرین و جذاب در فولکلورشناسی است.مانند همه ی آنچه که در شان نزول اسماء جغرافیایی،میان توده های مردم، با تکیه بر افسانه ها و اساطیر بیان می شوند.و یا مثلا در زبان انگلیسی کلمه Hungnail (ریشه ی ناخن) را به دلیل شباهتی که Angnaegl (درد ناخن) دارد، هم ریشه فرض می کنند.یعنی دو لغت را که با همدیگر در معنی،یا در فرم و یا در هر دو به نحوی شباهت داشته باشند،مشتق از هم میدانند،اما اتیمولوژیست های جهان که اغلب به چندین زبان تساطی عالمانه دارند،در بررسی های خود به اینگونه ریشه شناسی های عامیانه راه نمی دهند و خط سیر پژوهشی و استنتاجات خویش را به دستاویزهای زبان شناسی،تاریخی،ادبی،فولکلوریک،جغرافیایی، و غیره می آرایند و پیوسته نیز ((به احتمال)) نظر می دهند.

به امید آنکه در کشور ما نیز نسلی از اتیمولوژیست های به چندین هنر آراسته پیدا شوند و دانش را خوار ندارند.

در این گفتار کوتاه،خواهیم کوشید تا راهی به ریشه شناختی کلمه ی ((آذری)) پیدا کنم. نگاهی به سیر لغوی دو تکواژ ((آتش)) و ((آذر)) می اندازیم:

1-آتش ataş

تکواژ آتش atasکه امروزه در فارسی رایج است ، در گویش پهلوی میانه و پهلوی دوره ی ساسانی ، به صورت ataşتلفظ می شده است که در آن هر دوواک (a)و(i)کوتاه بودند معنای اصلی آن ((جرقه ی جهنده از سنگ )) است و بعدها درمعناهای : شعله ، اخگر ، هیمه ی افروخته ، دوزخ و جهنم به کاررفته است . ومعانی فرعی و ثانوی چون : تندی ، تیزی ، ایذاء ، بلا و مصیبت نیز به خود گرفته است و ترکیبات چندی مانند : آتش پاره ، آتش بس ، آتش پرست ، آتش خوار ، آتش زنه ، آتش فشان و غیره دارد .

تلفظ اصلی و کهن آن یعنی : atiş،هنوزهم ، درفارسی رایج است و دربسیاری از فرهنگ ها ضبط شده است . مرحوم معین آن را در فرهنگ خود به صورت آدیش Adişضبط و ((آتش )) معنی کرده است .

به معنای اصلی آن ، فردوسی نیز اشاره دارد و آن را (( برشده )) و درمعنای جهنده می آورد . آنجا که از چهار عنصر صحبت می کند ، می گوید :

یکی آتشی برشده تابناک ،

میان باد و آب از برتیره خاک .

و یا :

همی برشد آتش ، فرود آمد آب ،

همی گشت گرد زمین آفتاب .

((برآمدن )) و ((جهیدن )) معنای اصلی و باستانی تکواژ ((آتش )) است که در متون فارسی، غیراز شاهنامه هم ، فراوان به آن اشاره شده و می توان سراغ آن را در فرهنگ ها گرفت . اسدی طوسی گوید :

گر آتش برآمد برمغ ، چه باک ،

از آتش بد ابلیس و آدم زخاک .

درمتون کهن ترکی نیز این کلمه وجود دارد . مثلاً در ((دیوان اللغات الترک )) به صورت آتیش atisو درمعنای : جهیدن و پریدن یا پرش معنا می دهد .

درترکی اویغوری کهن و درترکی جغتایی هم که منشا ((ترکی شرقی )) هستند ، به آتش ، atişگفته می شود . امروزه در ترکی اوزبکی ، قرغیزی و قازاخی هم ، به آتش ، علاوه بر yaiq-in که در معنای آتش ونار است ،ataş نیز گفته می شود .

بدین گونه می توان ادعا کرد که میان کلمه ی (( آتش )) در فارسی با  atişترکی پیوند وجود دارد . به نظر ما ، باتوجه به اینکه تکواژ atiş درسیاهه ی لغات سومری و کتیبه های اورخون نیز آمده است . می توان (( آتش )) فارسی را ماخوذ از       ataş درترکی به حساب آورد .

 

2-آذر

کلمه ی ((آذر)) (azir/azer)درفارسی دوره ی اسلامی و واژه ی (( آدر)) (adir)درگویش پهلوی دوره ی ساسانی نیز به همین معنا به کار رفته است . هنوز هم درروستاهای اطراف کرمان و یزد ، زرتشیان به آتش ، آدر (adeir)می گویند .این تکواژ به نظر پورداود ، ماخوذ از ریشه ی اوستایی آتهر(athir)و آتر(atr)است و در معنای : (( آزمایش روز پسین است که از آهن گداخته و آتش جهنده برروی گناهکاران می اندازند )) .

به نظر می رسد ، کلمه (( آذر ))  در معنای آتش نیز ، مانند خود آن تکواژ ، ماخوذ از معانی کهن مصدر آتماق (atmaq)درترکی باستان در معنای ، (( جهیدن جرقه )) باشد .

پی افزوده ی صفت ساز چهار شکلی ir-بر بن این مصدرواردشده واز آن صفت مفعولی آتیر(atir)را ساخته است . این لفظ در (( دیوان اللغات الترک )) معنای (( شفق به خون شکافته )) (( جرقه ی بر جهیده )) را می دهد و بی گمان کلمه ی (( اثیر )) در عربی به معنای کره ی آتش و فلک نار (بالای هوا)نیز با تکواژ آتیرatirدرترکی ارتباطی دارد که باید تحقیق شود .

 

3-آذ

اما تکواژ (( آذ )) (az)که نخستین جزء کلمه ی (( آذربایجان )) است ، ربطی به مصدر آتماق ( atmaq)والفاظ آتش (atas)و آتهر(athir=azir)ندارد و بن واژه ای جداگانه است که در فارسی و ترکی در تنهایی بصورت (( آز )) و در ترکیب با جزء ((اَر)) (ər)، به صورت (( آذر)) نوشته شده است .

این تکواژ درکتاب پهلوی (( بندهشن )) چنین معنا می شود : (( نام دیوهایی ازترکان که همه چیز را فرو برند و بخورند و اگر طعمه ای نصیبشان نشود ، خودشان را بخورند !))

درکتاب ((دینکرت)) می گوید که : ((این دیوان فاقد مرتع اند و آنان را اهریمن برای ایجاد مرگ فرستاده است ودرکوه قاف زندگی می کنند . ))

درکتاب ((داتستان دینیک)) نام دیو دیگری به اسم نی آذ (=نیازniaz)آمده که دیوان آذ را وامی دارد آرزو کنند بی فرزند بمانند .

دوکلمه ی ((آز)) و ((نیاز)) که امروزه در فارسی در معناهای جدیدتری به کار می رود ، تا سده های شش و هفت ، معانی اصلی خود را حفظ کرده بود . چنانکه فردوسی گوید :

چنین داد پاسخ که آز و نیاز

دودیوند پتیاره و دیوساز!

با توجه به اینکه در متون پهلوی ، ازجمله در تاب ((ایاتکارزریران))به ترکان ساکن قفقاز و کوه قاف ، (( دیو )) ودرمتون کهن تر ((ده ای وه )) (daeva)اطلاق می شود ، می توان ادعا کرد که منظور از ((دیوان آذ ))، سلحشوران و دلاوران قبیله ی ((آذ )) (az)یکی از کهن ترین قبایل ترکان آذربایجان است که روزگاری برهمه ی عشایر و قبایل همسایه ، از جمله بر((اوزر))هاو((ارمن ))ها غلبه کردند و دولت عشرتی خود را (( آذر )) نامیدند . این کلمه ، مرکب از دو جزء :

1-آذر(az)نام قبیله .

2-ار(ar)درمعنای دلاوررزمنده .

تشکیل یافته است و نامی است که آذان پس از غلبه بردیگر قبیله ها ، بدنه ی دولت وملت خود را ، درماورا تاریخ ، چنین نامیدندو رود پهناور سرزمین خود را نیز (( ارآذ )) (ar az)یاارس نام دادند که در واقع تلفظ باژگونه ای از (( آذر )) ( آذ +ار)است.

می دانیم که درترکی باستان آواک (( ذ)) (z)کاربردداشته است و در متون کهن فارسی ، ویژگی املایی کلماتی که با((ذال الترکی )) تلفظ می شد ، حفظ گشته است . حتی دربسیاری از نسخ خطی منابع تاریخی فارسی نظیر(( راحه الصدور و آیه السرور )) این الفاظ با ذال الترکی (ونه زاء اخت الراء ) نوشته شده است . راوندی خود فصلی با عنوان :

(( اندرتاختن آذان برآوذان ))

دارد که مصحح بی خبر از تاریخ ترکی ، هردوکلمه ی فوق را به صورت های آزان و اوزان (!) درآورده است .

4-آذری

کلمه ی ((آذری))azariازسه جزء تشکیل یافته است که دوجزء اول و دوم آن دو تکواژ azوarو جزء سوم پی افزوده ی (i)است .

پی افزوده ی چهارشکلی i.درترکی ، ازفعال ترین پی افزوده هااست که :

1-به بن فعل می آید و اسم می سازد . مانند بات : باتی (bati)یاپ: یاپی (yapi)،سورو (suru) ،دوغ: دوغو(dogu)

2-بربن اسم می آید و فعل می سازد . مانند: داش داشئیماق(dasi+maq)،قاش: قاشئیماق(qasi+maq)، یئر:  یئریمک (yer+imak).

      این پی افزوده در ترکی باستان ،صورت چهارشکلی ig-راداشته است . چنانکه کلمه ی دیری(diri)درمتون کهن و سنگ نبشته های باستانی در شکل دیریگ ( dirig)آمده است .

ازسوی دیگر ، درهم زیستی دو زبان ترکی و فارسی ، به عنوان پی افزوده های دخیل در فارسی راه یافته و ازدوطریق درتکوین ساختار تکواژهای فارسی کارگر افتاده است .

1-انتقال سازه ازترکی به فارسی مانند : تورش  تورشو به عنوان (tursu)که درفارسی شکل ((ترشی )) یافته است .

2-تظاهر وجودی به عنوان پسوند نسبت ، مانند : انسان  انسانی ، آذر  آذری .

گرچه برخی از فارسی پژوهان باورآورده اند که یای نسبت از گویش پهلوی به فارسی انتقال یافته است ، امام فراموش می کنند که همین پسوند درپهلوی به شکل ((ایگ )) به کاررفته است و خود آن را باید پسوند دخیل ترکید در پهلوی به حساب آورد . مانند : دینیگ (dinig)که امروزه ((دینی )) تلفظ می شود . آنچه باعث متروک شدن و غربت لفظ اصیل و ناب (( آذری ))  درمیان ما شده است . نتیجه ی تبلیغ گسترده نوچه های کسروی از اتیمولوژی عامه پسندو روایی و غیر علمی از این کلمه است ک آن را مشتق از (( آذر)) در معنای (( آتش )) می انگاشت . چنانکه (( شمیران )) راهم ریشه با(( سمیرم )) و ((تهران )) را هم معنا با (( جهرم )) می پنداشت . و در اتیمولوژی عامیانه ، ولی با ژست علمی ، چنان افراط کرد که حتی برای لغات جعلی دساتیری مانند طرجود ، اپرخید ، فرند، فرزبود ، آمیغ ، اشکیود ، پاچایه ، تیمسار، نوتاش ، دشمیر وده ها لغت جعلی و ساختگی دیگر ، شناسنامه ی ایرانی صادرکرد. و بسیاری تکواژ نیز به پندار خود ، بابازیافت از لغات فارسی ، در انشاء و نگارش مردم رواج داد . مانند سهش ( گویا درمعنای احساس ) ، شوند ( گویادرمعنای دلیل و برهان )، آخشیج (گویادرمعنای ضدو مخالف)

وی ، دراین راستا ، تئوری ((آذری یا زبان باستانی آذربایگان )) رانیز پیش کشید و نزدیک نیم قرن زبان شناسان کشورمان را سرکار گذاشت تا سال ها فرهنگ مردم نجیب تالش وتات را تخریب کنند وازمیان الفاظ و لغات این دونیم زبان ، زبان موهومی بانام ((آذری )) اختراع نمایند . ولی تاکنون بااین زبان موهوم ، حتی یک جمله ی کامل نتوانسته اند بیابند و یا حتی بسازند !

بدینگونه ادعا می کنیم که (( آذر )) Azurیک کلمه ی اصیل و ناب ترکی و درمعنای (( دلاورمردم قوم آذ )) است و لفظ (( آذری )) ترکیب کهن از لحاظ ترکی درمعنای : (( منسوب به مردم آذر ))به شمار می رود .

درفرجام این گفتار کوتاه ، بی جانیست تاکید کنم که علم اتیمولوژی به ما اجازه نمی دهد پیوندی میان (( آذر )) درمعنای : (( مردآذر )) با دولفظ (( آذر )) و (( آتش )) ماخوذ ازمصدر آتماق (Atmaq)قائل بشویم وگرنه گرفتار گونه ای اتیمولوژَی عامیانه خواهیم شد چرا که این دو کلمه با آن یکی ، هم ریشه نیستند و اجازه ی قضاوتی جز این نمی دهد .

این دوگروه تکواژ را نمی توان به دلیل شباهتی که در شکل و فرم و شاید هم به نحوی حتی درمعنا دارند ، مشتق از هم به حساب آورد و خط سیرپژوهشی را به نادانی آلوده ساخت.

مختصری از حقوق بیمه و پوشش ها آن

با پيشرفت تمدن و توسعه جوامع بشري و بکار گيري علوم و فن آوري هاي جديد ، ثروت و دارايي انسان افزونتر شده است . به رغم تسهيلاتي که با ورود فرآورده هاي صنعتي براي رفاه بشر فراهم گرديده ريسکهاي جديدي نيز وارد اجتماع شده که دائماً جان و مال انسانها را به مخاطره مي اندازد . گاهي جبران آثار زيانبار اين خطرات از حد تحمل و توان فرد خارج است . از اين رو يکي از مهمترين انديشه هاي هر شخص در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد شرايط مطلوب براي تأمين آتيه و پيشگيري عواقب ناشي از حوادث ناخواسته به منظور نيل به آرامش خاطر مي باشد .
امروزه بيمه واقعيتي است که در پرتو آن مسير رسيدن به اين هدف هموار مي گردد . بيمه تکيه گاه مناسبي است که در زمانهايي خاص به کمک افراد آمده و وضعيت اقتصادي آنها را سر و سامان داده و امنيت خاطر و رفاه مالي آنان را فراهم
مي سازد .
اصولاً بيمه يک قرار داد و توافق بين شرکت يا سازمان بيمه اي با افراد و اقشار جامعه است . هرگونه توافقي که شده باشد لازم الاجراست .
نظر به اينکه افراد به نوعي تحت پوشش يکي از انواع بيمه ها مي باشند در شرايط عمومي هر يک از بيمه ها در ابتدا تعاريف مختصري راجع به بعضي از واژه هاي مربوطه ارايه شده است .

شرايط عمومي


هر يک از انواع بيمه ها شرايط عمومي دارد که تمام توضيحات در آن موجود است و هر خريدار بيمه صرفاً نبايد به گفته هاي افراد اکتفا کند . با توجه به اينکه در زمان پرداخت خسارت تنها به بيمه نامه و فرم پيشنهاد تکميل شده توسط خريدار بيمه و اسناد و مدارک کتبي استناد مي شود پس اظهارات هر نماينده و يا هر کارمند بيمه دليل قابل قبولي نخواهد بود . پس در هنگام خريد بيمه نامه حتماً بايد شرايط عمومي مطالعه شود . اين شرايط عمومي همراه بيمه نامه و حتي پشت بيمه نامه چاپ شده است . در زمان انعقاد قرار داد خريدار بيمه نامه با امضاي يک برگه اعلام مي کند که با اطلاع کامل از شرايط عمومي ، بيمه نامه را خريداري نموده است .

تعاريف کلي

1- بيمه گر – بيمه گر شرکت بيمه است که مشخصات آن در بيمه نامه قيد مي گردد و جبران خسارت و پرداخت غرامت ناشي از حوادث احتمالي طبق شرايط مقرر در بيمه نامه را به عهده مي گيرد .
2- بيمه گذار – بيمه گذار شخص حقيقي يا حقوقي است که مشخصات نامبرده در بيمه نامه ذکر ميگردد و پرداخت حق بيمه را تعهد مي نمايد .
3- بيمه شده – بيمه شده شخصي است که احتمال تحقق خطر يا خطرات مشمول بيمه نامه ، براي او موجب انعقاد بيمه نامه مي گردد .
4- ذينفع – ذينفع شخص يا اشخاص حقيقي يا حقوقي هستند که بيمه نامه به نفع آنها منعقد شده و مشخصات آنان در
بيمه نامه ذکر گرديده است .
5- حق بيمه – حق بيمه وجهي است که بيمه گذار در مقابل تعهدات بيمه گر مي پردازد .
6- سرمايه بيمه و يا غرامت بيمه – سرمايه بيمه و يا غرامت بيمه وجهي است که بيمه گر متعهد ميگردد در صورت تحقق خطر يا خطرات مشمول بيمه طبق شرايط بيمه نامه به ذينفع بپردازد .
7- حادثه – حادثه موضوع بيمه عبارتست از هر واقعه ناگهاني ناشي از يک عامل خارجي که بدون قصد و اراده بيمه شده بروز کرده منجر به جرح ، نقص عضو ، از کار افتادگي ، فوت يا خسارت ديگر بيمه شده گردد .
8- مدت بيمه نامه – مدت بيمه يکسال تمام شمسي است و از ساعت 12 ظهر روزي که به عنوان تاريخ شروع بيمه نامه قيد گرديده است ، آغاز و در ساعت 12 ظهر روز انقضاء بيمه نامه خاتمه مي يابد . مگر آنکه بين طرفين به نحو ديگري توافق شده باشد .

اصل حسن نيت
بيمه گذار و بيمه شده مکلف اند با رعايت دقت و صداقت در پاسخ به پرسش هاي بيمه گر اطلاعات راجع به موضوع بيمه را در اختيار بيمه گر قرار دهند . اگر بيمه گذار و بيمه شده در پاسخ به پرسش بيمه گر عمداً از اظهار مطلبي خودداري نمايند و يا عمداً برخلاف واقع اظهار بنمايند ، بيمه نامه باطل و بلا اثر خواهد بود ولو مطلبي که کتمان شده يا برخلاف واقع اظهار شده هيچگونه تأثيري در وقوع حادثه نداشته باشد . در اين صورت نه فقط وجوه پرداختي بيمه گذار مسترد نخواهد شد ، بلکه بيمه گر مي تواند مانده حق بيمه را نيز مطالبه نمايد .

پرداخت حق بيمه

بيمه گذار موظف است حق بيمه را در مقابل دريافت بيمه نامه نقداً بپردازد و قبض رسيدي که به مهر و امضاء
بيمه گر رسيده باشد ، اخذ نمايد مگر اينکه طرفين به نحو ديگري نسبت به پرداخت حق بيمه توافق نمايند .

بيمه هاي اجباري و اختياري

عمده فعاليت هاي بيمه اي در کشور بر عهده تأمين اجتماعي و يا سازمان خدمات درماني است که زير نظر وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي است و تنها پوشش هاي بيمه اي به افراد را در بر ميگيرد . اين نوع بيمه ها ، از نوع
بيمه هاي اجباري است . دربيمه هاي تأمين اجتماعي پوشش هاي بيمه اي از قبيل بازنشستگي ، درمان ، غرامت ، هزينه ي کفن و دفن و … وجود دارد . کساني که به نحوي از پوشش هاي تأمين اجتماعي يا سازمان خدمات درماني استفاده مي کنند و افراد بيمه شده در شرايط قراردادهاي بيمه اي و سقف پوشش ها هيچ اختياري ندارند .
کسي که اتومبيل خود را بيمه مي کند يا خانه خود را در مقابل آتش سوزي بيمه مي کند براي تنظيم قرارداد بيمه بايد به شرکت هاي بيمه که عبارتند از بيمه آسيا ، بيمه البرز ، بيمه ايران ، بيمه دانا و بيمه صادرات و سرمايه گذاري مراجعه کند .
اين 5 شرکت همگي دولتي بوده و زير نظر وزارت امور اقتصادي و دارايي هستند . از سال 1350 نظارت بر شرکت هاي بيمه و حمايت از خريداران بيمه بر عهده بيمه مرکزي ايران گذارده شده است که وابسته به هيچ شرکت بيمه اي نيست و يک شخصيت حقوقي مستقل دارد و زير نظر وزارت اقتصاد انجام وظيفه مي کند . به اين شرکت هاي بيمه ، شرکت هاي بيمه بازرگاني مي گويند که انواع بيمه هاي اختياري را مي فروشند .

آشنايي مختصر با بعضي از انواع بيمه ها :

بيمه هاي اشخاص - قلمرو بيمه هاي اشخاص به شاخه هاي اصلي بيمه هاي عمر ، حادثه و درمان تقسيم مي شود .
بيمه هاي عمر – در بيمه هاي عمر و انواع گوناگون آن خريداران بيمه نامه ، خودشان سقف سرمايه و ساير شرايط را انتخاب مي کنند و ديگر نيازي به اينکه حتماً تحت پوشش سازمان و مؤسسه اي باشند و کار کنند وجود ندارد . هر فردي ولو اينکه تحت انواع پوشش هاي بيمه اي سازمان خدمات درماني و يا تأمين اجتماعي باشد ، مي تواند بيمه نامه عمر خريداري نمايد . تنوع در بيمه هاي عمر فوق العاده زياد است ولي آنچه که فعلاً توسط شرکت هاي بيمه به فروش مي رسد عبارتست از :
1- بيمه هاي عمر و پس انداز 2- بيمه هاي مستمري 3- بيمه هاي مانده بدهکار 4- بيمه هاي هزينه تحصيلات عالي فرزندان 5- بيمه مهريه 6- بيمه جهيزيه 7- بيمه تمام عمر و انواع ديگر بيمه هاي مشابه ديگر .
بيمه حوادث – بيمه حوادث قرار دادي است که بر اساس آن شرکت بيمه متعهد مي گردد در مقابل دريافت حق بيمه ، در صورت وقوع حادثه ، در مدت قرارداد که منجر به از کارافتادگي جزيي و دايم کامل يا نقص عضو کلي يا جزيي و يا ايجاد هزينه پزشکي و يا فوت بيمه شده مي گردد مبلغ معين در قرارداد را به او يا استفاده کنندگان از سرمايه بيمه که منتخب او هستند بپردازد .
شايان ذکر است که موارد زير و يا تحقق خطرات ناشي از آنها از شمول تعهدات بيمه گر خارج است :
- خودکشي و يا اقدام به آن .
- صدمات بدني که بيمه شده عمداً موجب آن مي شود .
- مستي يا استعمال هر گونه مواد مخدر يا داروهاي محرک بدون تجويز پزشک .
- ارتکاب بيمه شده به اعمال مجرمانه اعم از مباشرت ، مشارکت و يا معاونت در آن .
- هر نوع ديسک و يا فتق بيمه شده .
- بيماري و ابتلاء به جنون بيمه شده مگر آنکه ابتلاء به جنون ناشي از تحقق خطر موضوع اين بيمه نامه باشد .
- فوت بيمه شده به علت حادثه عمدي از طرف ذينفع .

بـيـمـه اتـومـبـيـل

بيمه نامه اتومبيل شامل دو نوع بيمه نامه مي باشد : 1- بيمه شخص ثالث 2- بيمه نامه بدنه اتومبيل
بيمه نامه شخص ثالث – اين نوع بيمه نامه مسؤوليت شخص را در قبال خسارات مالي زيان ديده و صدمات بدني ( ديه ) فوت و نقص عضو ناشي از حادثه وسيله نقليه و هزينه هاي پزشکي ، طبق صورت حساب بيمارستان تأمين مي نمايد .
بيمه نامه بدنه اتومبيل – دراين بيمه نامه خطرات تحت پوشش عبارتند از : سرقت کلي و جزيي ،آتش سوزي ،انفجار ، صاعقه ، خطرات وارد به وسيله نقليه به علت حادثه ، حوادث شخصي ، هزينه اياب و ذهاب ، خسارت جزيي و کلي وارد به اتومبيل بيمه شده اعم از دستمزد ، تعميرات و ارزش لوازم که به قيمت روز حادثه پرداخت مي شود .
بيمه نامه حوادث سرنشين – در اين بيمه نامه ، بيمه گر تعهد مي نمايد غرامت صدمات بدني ( فوت ، نقص عضو و هزينه معاينات پزشکي ) سرنشينان وسيله نقليه را جبران نمايد .

بيمه هاي مهندسي

بيمه هاي مهندسي از جمله بيمه هاي جديد در بازار جهاني بيمه محسوب مي شوند که با توجه به کاربردهاي گوناگون آن ، از تنوع نسبتاً زيادي نيز برخوردار هستند . مهم ترين خطراتي که خسارات ناشي از آنها قابل جبران است عبارتند از : آتش سوزي ، صاعقه ، انفجار ، سيل ، طغيان آب باران ، برف ، بهمن ، زمين لرزه و سرقت ، عدم مهارت و سهل انگاري مشروط به اينکه در بيمه نامه به صورت مشخصي استثناء نشده باشند .

بيمه حمل و نقل کالا ( بيمه باربري )


بيمه حمل و نقل کالا يا همان بيمه باربري ، قديمي ترين رشته در بيمه هاي بازرگاني است . در اين نوع بيمه ، خسارات وارده به کالا دراثر وقوع خطرات بيمه شده در مسيرحمل جبران مي شوند. خطرات بيمه شده عبارتند از : آتش سوزي ، انفجار ، به گل نشستن ، غرق ، واژگوني يا از ريل خارج شدن وسيله حمل زميني ، تخليه کالا در بندر اضطراري ، تصادم با اجسام خارجي و … .

بيمه آتش سوزي :


انواع بيمه نامه هايي که جهت ريسک هاي مختلف صادر مي شوند عبارتند از : خطرات اصلي شامل : آتش سوزي ، انفجار ، صاعقه و خطرات تبعي شامل : سيل و طغيان آب ، زلزله ، طوفان و تند باد ، سقوط بهمن ، سقوط هواپيما يا قطعات آن ، ترکيدگي لوله هاي آب ، سرقت با شکستن حرز ، شکست شيشه ، شورش ، بلوا ، اغتشاش .

بيمه مسؤوليت مدني کارفرما در مقابل کارگران

خطرات مشمول بيمه عبارتند از : پرداخت غرامت فوت يا نقص عضو دايم ( اعم از کلي يا جزيي ) کارگران ، پرداخت هزينه پزشکي ناشي از کار موضوع بيمه در صورت بيمه بودن ، مخارجي که بيمه گذار با موافقت کتبي بيمه گر بعهده گرفته باشد .

موارد فسخ بيمه نامه

بيمه گر يا بيمه گذار مي توانند در موارد زير اقدام به تقاضاي فسخ بيمه نامه نمايند :
الف- موارد فسخ از طرف بيمه گر – بيمه گر در موارد زير مي تواند بيمه نامه را فسخ نمايد . در اين صورت برگشت حق بيمه به صورت روز شمار محاسبه خواهد شد .
1- عدم پرداخت تمام يا قسمتي از حق بيمه و يا اقساط آن در موعد يا مواعد معين
2- هر گاه بيمه گذار سهواً يا بدون سوء نيت مطالبي را اظهار نمايد و يا از اظهار مطالبي خودداري کند به نحوي که در نظر بيمه گر موضوع خطر را تغيير داده و يا از اهميت آن بکاهد .
3- در صورت تشديد خطر موضوع بيمه نامه و يا تغيير وضعيت بيمه شده به نحوي که اگر وضعيت مزبور قبل از قرارداد موجود بود بيمه گر حاضر براي انعقاد قرار داد با شرايط مذکور در قرار داد نمي شد و عدم موافقت بيمه گذار با تعديل حق بيمه
4- در صورتي که بيمه نامه براي مدت بيش از يکسال منعقد و در پايان هر سال با اطلاع قبلي ، تمديد خود به خود براي يک سال در نظر گرفته شده باشد .
5- بعد از هر خسارت . عرف بيمه بر اين جاري شده که بعد از هر خسارت بيمه گر حق دارد قرار داد بيمه را فسخ کند .
ب – موارد فسخ از طرف بيمه گذار
بيمه گذار مي تواند بيمه نامه را فسخ نمايد در اين صورت بيمه گر حق بيمه تا زمان فسخ را بر اساس تعرفه کوتاه مدت محاسبه مي نمايد . مگر در مواردي که فسخ توسط بيمه گذار مستند به يکي از دلايل زير باشد که در اين صورت حق بيمه تا زمان فسخ به طور روز شمار محاسبه خواهد شد .
1- کاهش خطر موضوع بيمه و عدم موافقت بيمه گر با تعديل حق بيمه
2- در صورت توقف يا اعسار بيمه گر
3- در مورد انتقال مورد بيمه
4- هر جا به بيمه گر حق داده اند که پس از هر خسارت بيمه نامه را فسخ کند ، متقابلاً براي بيمه گذار هم حق فسخ بيمه نامه هاي ديگري را که با اين بيمه گر منعقد کرده است شناخته اند .

آثار فسخ

الف- در صورتي که بيمه گر بخواهد بيمه نامه را فسخ نمايد ، موظف است موضوع را بوسيله نامه يا تلگرام و ساير وسايل مقتضي به طرف ديگر اطلاع دهد . دراين صورت بيمه نامه يکماه پس ازاعلام مراتب به بيمه گذار ، فسخ شده تلقي مي گردد .
ب – بيمه گذار مي تواند با تسليم درخواست کتبي به بيمه گر تقاضاي فسخ بيمه نامه را بنمايد . در اين صورت از تاريخ تسليم در خواست مزبور به بيمه گر بيمه نامه فسخ شده محسوب مي شود . چنانچه در درخواست بيمه گذار تاريخ مشخصي براي فسخ تعيين شده باشد ، اثر فسخ از تاريخ اخير خواهد بود .
توجه : در خصوص پوشش دادن خطرات اضافي ، اين خطرات با در نظر گرفتن حق بيمه اضافي انجام خواهد شد .
خطراتي که فقط با موافقت کتبي بيمه گر و پرداخت حق بيمه اضافي قابل پوشش است :
- جنگ ، شورش ، انقلاب ، بلوا ، اعتصاب ، قيام ، آشوب ، کودتا و اقدامات احتياطي مقامات نظامي و انتظامي .
- زمين لرزه ، آتش فشان ، فعل و انفعالات هسته اي .
- ورزشهاي رزمي و حرفه اي ، شکار ، سوار کاري ، قايقراني ، هدايت موتور سيکلت دنده اي ، هدايت و يا سرنشيني هواپيماي آموزشي ، اکتشافي ، هدايت و يا سرنشيني اتومبيل کورسي ( مسابقه اي ) ، هدايت يا سرنشيني هليکوپتر ، غواصي ، پرش با چتر نجات ( به جز سقوط آزاد ) و هدايت کايت يا ساير وسايط پرواز بدون موتور

اعداد سالانه شاخص


محاسبه مهريه :



الف - نحوه محاسبه ارزش مهریه وجه رايج كشور :


------------------------------------------ عدد شاخص سال قبل
مبلغ مهريه مندرج در عقدنامه ×   ------------------------------------   =  ارزش مهريه در حال حاضر
--------------------------------------- عدد شاخص سال وقوع عقد


 
 
ب - نحوه محاسبه ارزش مهریه وجه رايج كشور درخصوص زوجه اي كه شوهرش فوت نموده :




--------------------------------------- عدد شاخص سال قبل از فوت شوهر
مبلغ مهريه مندرج در عقدنامه  ×  --------------------------------------------  =  ارزش مهريه زوجه در صورتي كه شوهر فوت نموده
-------------------------------------------عدد شاخص سال وقوع عقد

 
 
اعداد سالانه شاخص در سالهاي 1315 – 1391

سال

عدد شاخص

سال

عدد شاخص

سال

عدد شاخص

سال

عدد شاخص

1315

0/01

1340

0/12

1365

1/16

1390

100/00

1316

0/01

1341

0/12

1366

1/48

1391

130/54

1317

0/01

1342

0/12

1367

1/91



1318

0/01

1343

0/13

1368

2/24



1319

0/01

1344

0/13

1369

2/44



1320

0/02

1345

0/13

1370

2/95



1321

0/03

1346

0/13

1371

3/67



1322

0/07

1347

0/13

1372

4/50



1323

0/07

1348

0/13

1373

6/09



1324

0/06

1349

0/14

1374

9/09



1325

0/05

1350

0/14

1375

11/21



1326

0/06

1351

0/15

1376

13/14



1327

0/06

1352

0/17

1377

15/52



1328

0/07

1353

0/19

1378

18/64



1329

0/05

1354

0/21

1379

20/99



1330

0/06

1355

0/25

1380

23/38



1331

0/06

1356

0/31

1381

27/07



1332

0/07

1357

0/34

1382

31/31



1333

0/08

1358

0/38

1383

36/07



1334

0/08

1359

0/47

1384

39/80



1335

0/09

1360

0/58

1385

44/53



1336

0/09

1361

0/69

1386

52/74



1337

0/09

1362

0/79

1387

66/12



1338

0/11

1363

0/88

1388

73/23



1339

0/12

1364

0/94

1389

82/31

انواع طلاق

انواع طلاق :

طلاق یکی از طرق انحلال نکاح دائم می باشد خواه متقاضی طلاق زوج باشد و یا زوجه ، طلاق بر دو قسم است طلاق بائن و طلاق رجعی .

طلاق بائن :

در موارد زیر طلاق بائن خواهد بود :

1 – طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود .

2 – طلاق زن یائسه .

3 – طلاف خلع و مبارات مادام که زن رجوع به عوض نکرده باشد .

4 – سومین طلاق که بعد از سه وصلت متوالی به عمل آید اعم از اینکه وصلت در نتیجه رجوع باشد یا نتیجه نکاح جدید باشد .

طلاق خلع :

طلاق خلع آن است که زن بواسطه کراهتی که از شوهر خود دارد در مقابل مالی که به شوهر میدهد طلاق بگیرد اعم از اینکه مال مزبور عین مهر و یا معادل آن و یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد .

طلاق مبارات :

طلاق مبارات آنست که کراهت از طرفین باشد ولی در این صورت عوض باید زائد بر میزان مهر نباشد .

طلاق رجعی :

طلاقی است که در آن برای شوهر در مدت عده حق رجوع است و این رجوع به هر لفظ یا فعلی حاصل می شود که دلالت بر رجوع کند مشروط به اینکه مقرون به رجوع باشد .

ثبت رجوع طبق مقررات الزامی است و چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی مبادرت به رجوع نماید به مجازات مقرر در ماده 645 قانون مجازات اسلامی محکوم خواهد شد .

حق تحجیر

تحجیر ، اصطلاحی فقهی و حقوقی در باره احیای زمین موات . از ریشه حجر و به معنای بسته شدن هاله به دور ماه داغ کردن دور چشم شتر با آهن گرد سخت و محکم شدن و چیزی را در تنگنا قرار دادن آمده است .واژه تحجیر در قرآن کریم نیامده ولی در احادیث به معانی مذکور به کار رفته است .در اصطلاح فقهی تحجیر عبارت است از ایجاد اثری در زمین موات اما نه به حد احیای آن در واقع تحجیر مرحله آغازین احیای زمین به شمار می رود و معمولا با سنگچین کردن یاکندن خندقی کوچک یا کشیدن دیواری کوتاه به دور زمین و شروع حفر چاه یا کندن نهرپیش از رسیدن آبصورت می گیرد. از دیدگاه فقها نوع و حدود تحجیر در هر مورد به تشخیص عرف است . به همین دلیل هر کاری که عرف آن را آغاز عملیات عمران و احیای زمین بداند تحجیر محسوب می شود .

تحجیر موجب مالکیت نمی شود ولی به سبب شروع به احیای زمین برای تحجیرکننده حق اولویت ایجاد می کند. بر این اساس تا زمانی که این حق باقی باشد هیچ فرد دیگری نسبت به احیای زمین و تملک آن استحقاق ندارد. معدودی از فقهای امامی و برخی شافعیان تحجیر را سبب مالکیت دانسته اند اما فقهای دیگر از این نظر انتقاد کرده اند . مستند برخی فقها برای ایجاد حق احادیث احیای اراضی موات است اما با توجه به این که احادیث مزبور به صراحت حق اولویت ناشی از تحجیر را اثبات نمی کند در آثار فقهی متأخر امامی بیشتر به اجماع و سیره عقلا استدلال شده است . در پاره ای منابع فقهی و حقوقی برای تحقق تحجیر شرایطی ذکر شده است .

 البته از آنجا که از دیدگاه فقها تحجیر ماهیتی جدا از احیا و عمران زمین ندارد و صرفا مقدمه و شروع آن است .در بسیاری از منابع فقهی این شرایط در قالب شروط احیا بیان شده است . از مهمترین شرایط تحجیر آن است که تحجیرکننده به قصد احیا اقدام به تحجیر کند و آنچه را فقها از مصادیق تحجیر شمرده اند (سنگ چین کردن و...) می تواند حاکی از این قصد باشد. در حالی که مثلا اگر کسی به قصد سکونت در مکانی خیمه ای برپا دارد زمین مزبور موات باقی می ماند و هیچ حقی برای وی پدید نمی آید. حتی به نظر برخی فقها اگر این عمل واجد اثر حقوقی باشد با عدالت اجتماعی و حقوق سایر افراد سازگار نخواهد بود. شرط دیگر تحجیر این است که تحجیرکننده توانایی احیای زمین تحجیر شده را داشته باشد و در صورت فقدان قدرت احیا دیگران می توانند بدان مبادرت نمایند و تحجیر وی نسبت به مقدار زاید بر مقدور اثری ندارد. اگر تحجیرکننده ابتدا توانایی آباد کردن زمین را داشته باشد ولی قدرت او از بین برود در صورت موقت بودن ناتوانی حق اولویت وی از میان نمی رود .بر این اساس کسی که قادر به احیا نیست نمی تواند زمین تحجیر شده را به سببی از اسباب مشروع مانند صلح یا هبه به دیگری واگذار کند.

  برای اینکه تحجیر واجد اثر حقوقی باشد باید آثار تحجیر باقی بماند. هر گاه کسی در تحجیر کوتاهی کند و این آثار از بین برود حق اولویت وی ساقط خواهد شد. به نظر برخی فقها در صورتی که زوال آثار به سبب عوامل طبیعی و خارج از اراده تحجیرکننده (مانند طوفان و سیل ) باشد نمی توان حق مذکور را ساقط دانست. شماری از فقها برآن اند که در این موارد نیز حق اولویت او از بین می رود زیرا عرف بقای این حق را منوط به باقی ماندن نشانه های تحجیر می داند . تا زمانی که آثار تحجیر باقی باشد و تحجیرکننده بدون عذر از احیا خودداری نکند از دخالت هر متصرف دیگری ممانعت خواهد شد. به نظر بیشتر فقهای عامه و امامی در صورت احیای زمین به دست متصرف دیگر حق مالکیت برای وی به وجود نمی آید هر چند معدودی از فقها به جهت ایجاد سبب مالکیت یعنی احیا او را مالک زمین دانسته اند .

 اگر بهره برداری از زمین یا چاه بدون حفظ حریم ممکن نباشد تحجیرکننده علاوه بر زمین یا چاه نسبت به اطراف آن نیز حق اولویت برای احیا می یابد .هر گاه تحجیرکننده در احیای زمین کوتاهی کند حاکم اسلامی وی را وامی دارد که به احیا مبادرت کند یا از آن دست بردارد اگر وی عذری پذیرفتنی داشته باشد حاکم به او مهلت مناسب میدهد. در صورتی که تحجیرکننده بدون عذر از ادامه کار امتناع ورزد از وی رفع ید می شود.برخی فقها به استناد احادیث مهلت مزبور را سه سال دانسته اند .لازم نیست تحجیر با مباشرت خود فرد صورت گیرد هر فردی می تواند با دادن وکالت به دیگری یا اجیر کردن او اقدام به تحجیر کند و حق پدید آمده به موکل یا مستاجر تعلق دارد نه به وکیل یا اجیر.

حق اولویت ناشی از تحجیر از دیدگاه فقها و حقوقدانان حقی مالی شمرده می شود که با صلح یا هبه قابل واگذاری است ودر صورت فوت دارنده حق به وارثان وی منتقل می شود. با اینهمه به نظر بیشتر فقها حق مزبور را مانند حق شفعه * پیش از دسترسی به آن نمی توان به دیگری فروخت . البته معدودی از فقها آن را مانند حق اولویت موجود در اراضی مفتوح عنوه * به تبع آثار آن قابل فروش می دانند .